جٓک ﺍﺯ ﻳﮏ ﻣﺰﺭﻋﻪﺩﺍﺭ ﺩﺭ ﺗﮑﺰﺍﺱ ﻳﮏ ﺍﻻﻍ ﺑﻪ ﻗﻴﻤﺖ 100 ﺩﻻﺭ خرید و ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺰﺭﻋﻪﺩﺍﺭ ﺍﻻﻍ ﺭﺍ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﺑﺪﻫﺪ.
ﺍﻣﺎ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﻣﺰﺭﻋﻪﺩﺍﺭ ﺳﺮﺍﻍ جک ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: « ﻣﺘﺄﺳﻔﻢ ﺟﻮﻭﻥ, ﺧﺒﺮ ﺑﺪﻱ ﺑﺮﺍﺕ ﺩﺍﺭﻡ. ﺍﻻﻏﻪ ﻣﺮﺩ!»
ﺟﻚ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : « ﺍﻳﺮﺍﺩﻱ ﻧﺪﺍﺭﻩ . ﻫﻤﻮﻥ ﭘﻮﻟﻢ ﺭﻭ ﭘﺲ ﺑﺪﻩ. »
ﻣﺰﺭﻋﻪﺩﺍﺭ ﮔﻔﺖ : «ﻧﻤﻲﺷﻪ . ﺁﺧﻪ ﻫﻤﻪ ﭘﻮﻝ ﺭﻭ ﺧﺮﺝ ﮐﺮﺩﻡ»
ﺟﻚ ﮔﻔﺖ: «ﺑﺎﺷﻪ. ﭘﺲ ﻫﻤﻮﻥ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﺑﺪﻩ.»
ﻣﺰﺭﻋﻪﺩﺍﺭ ﮔﻔﺖ: «ﻣﻲﺧﻮﺍﻱ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﭼﻲ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻲ؟»
ﺟﻚ ﮔﻔﺖ: «ﻣﻲﺧﻮﺍﻡ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﮐﻨﻢ.»
ﻣﺰﺭﻋﻪﺩﺍﺭ ﮔﻔﺖ: «مگر ﻤیشه ﻳﻪ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﮔﺬﺍﺷﺖ!»
ﺟﻚ ﮔﻔﺖ: « ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﮐﻪ ﻣیشه. ﺣﺎﻻ ﺑﺒﻴﻦ. ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﮐﺴﻲ ﻧﻤﻲﮔﻢ ﮐﻪ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ.»
ﻳﮏ ﻣﺎﻩ ﺑﻌﺪ ﻣﺰﺭﻋﻪﺩﺍﺭ ﺟﻚ ﺭﻭ ﺩﻳﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ: «ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟»
ﺟﻚ ﮔﻔﺖ: «به ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﮔﺬﺍﺷﺘﻤﺶ و اعلام کردم فقط با پرداخت 2$ در قرعه کشی شرکت کنید و به قید قرعه صاحب یک الاغ شوید . به 500 نفر 500ﺑﻠﻴﺖ 2 ﺩﻻﺭﻱ فروختم ﻭ 998 ﺩﻻﺭ ﺳﻮﺩ ﮐﺮﺩﻡ.»
ﻣﺰﺭﻋﻪﺩﺍﺭ ﭘﺮﺳﻴﺪ: «ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﻫﻢ ﺷﮑﺎﻳﺘﻲ ﻧﮑﺮﺩ؟»
جک ﮔﻔﺖ: «ﻓﻘﻂ ﻫﻤﻮﻧﻲ ﮐﻪ ﺍﻻﻍ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﻣﻦ ﻫﻢ2$ ﺩﻻﺭﺵ ﺭﻭ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻡ.
و این شد که همراه اول و ایرانسل جریان پیامک های شرکت در مسابقات و ... راه انداخت
دوستت دارم
هدیه ای است
که هر قلبی
فهم گرفتنش را ندارد.
قیمتی دارد
که کسی توان پرداختنش را ندارد.
جمله ی کوتاهی است
اما
هر کسی
لیاقت شنیدنش را ندارد . . . !
ای مهربانترین فرشته خدا بگو چگونه تو رادر قاب دفترم توصیف کنم صبر و مهربانیت را چطور در ابعاد کوچک ذهنم جا دهم.... وقتی بوسه بر دستان چروکیده ات میزنم یاد کودکی ام می افتم که همیشه به خاطر لطافت دستانت به همه فخر می فروختم مادرم پیشاپیش روزمادربرتمام مادران دنیا مبارک...
مرد را به عقلش بِنگر نه به ثروتش!
زن را به وفایش ، نه به جَمالش !
دوست را به محبتش، نه به کلامش!
عاشق را به صبرش ، نه به اِدعایش!
مال را به بَرکتش ، نه به مِقدارش !
خانه رابه آرامشش نه به بزرگيش!
شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش !
سخن را به معنایش ، نه به گوینده اش !
و دل را به پاکیش ، نه به صاحبش!
هیچکس خودش انتخاب نکرده که با چه قیافه ای تو چه خانواده ای
وتوچه شرایطی بدنیا بیاد
حواسمون باشه هیچکس رو بخاطر
هیچ چیزش تحقیر یا مسخره نکنیم
درباره دیگران قضاوت نکنی
به همان اندازه که به یه مدیر و مهندس و دکتر احترام می گذاریم
دقیقا به همون اندازه به یه کارگر یه رفتگر و
حتی یه مستخدم هم احترام بگذاریم
و خودمون رو از هیچکس سرتر نبینیم
خاکی باش .
پابرهنه راه برو…
با دست غذا بخور.
رو زمین خاکی بشین
ما وجودمون از گل ساخته شده..
صورت زیبا یک روز پیر.
پوست خوب یک روز چروک.
اندام خوب یک روز خمیده
موی زیبا یک روز سفید خواهد شد
تنهاقلب زیباست که زیبا خواهد ماند
و خداوند نیز همین قلب زیبا را می بیند..
هندونه دلت میخواد!!!!!
الان دهنت آب افتاده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بابا ما نابغه اییییییم!!!!
اع اع! نگفتم که خودتو بر عکس کن گفتم تصویر و
بر عکس کن!! خخخخ
میگم ما نابغه ایم بگو ن!!
ببین! هر جور پراید بخواید داریم....
دخترا اصلا خجالت نکشینن!!
فک کنم پسره ....بیچاره خواسته شوخی کنه....
خخخخ
میتونم بگم ابتکار خوبیه!!!
آینده از آنچه در آیینه میبینید نزدیک تر است!!!
بیا حالا هی بگو من نمیتونم
ببین این تونسته؟
حالا برو اپل بخر ببین جای اینو میگیره؟
زن جوانی بستهای کلوچه و کتابی خرید و روی نیمکتی در قسمت ویژه فرودگاه نشست که استراحت و مطالعه کند تا نوبت پروازش برسد .در کنار او مردی نیز نشسته بود که مشغول خواندن مجله بود.وقتی او اولین کلوچهاش را برداشت، مرد نیز یک کلوچه برداشت.در این هنگام احساس خشمی به زن دست داد، اما هیچ نگفت فقط با خود فکر کرد: عجب رویی داره!هر بار که او کلوچهای برداشت مرد نیز کلوچه ای برمیداشت. این عمل او را عصبانی تر می کرد، اما از خود واکنشی نشان نداد.
وقتی که فقط یک کلوچه باقی مانده بود، با خود فکر کرد: “حالا این مردک چه خواهد کرد؟”مرد آخرین کلوچه را نصف کرد و نصف آن را برای او گذاشت!...زن دیگر نتوانست تحمل کند، کیف و کتابش را برداشت و با عصبانیت به سمت سالن رفت.وقتی که در صندلی هواپیما قرار گرفت، در کیفش را باز کرد تا عینکش را بردارد، که در نهایت تعجب دید بسته کلوچهاش، دست نخورده مانده .تازه یادش آمد که اصلا بسته کلوچهاش را از کیفش درنیاورده بود.مرد بدون اینکه خشمگین یا عصبانی شود بسته کلوچهاش را با او تقسیم کرده بود.
روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید : چرا مرا دوست داری ؟ چرا عاشقم هستی ؟
پسر گفت : نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم
دختر گفت : وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی
عاشقم هستی ؟!!!!
پسر گفت : واقعا دلیلش را نمی دانم اما میتوانم ثابت کنم که دوستت دارم
دختر گفت : اثبات؟!!!! نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم .. شوهر دوستم به راحتی دلیل
دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد اما تو نمی توانی این کار را بکنی !!!!
پسر گفت : خوب … من تو رو دوست دارم چون زیبا هستی …
چون صدای تو گیراست ….
چون جذاب و دوست داشتنی هستی ….
چون باملاحظه و بافکر هستی ……
چون به من توجه و محبت می کنی …
تو را به خاطر لبخندت دوست دارم ………..
به خاطر تمامی حرکاتت دوست دارم …
دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد
چند روز بعد دختر تصادف کرد و به کما رفت پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت
نامه بدین شرح بود : عزیز دلم !!!تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم …..
اکنون دیگر حرف نمی زنی پس نمیتوانم دوستت داشته باشم
دوستت دارم چون به من توجه و محبت میکنی ……
چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی نمی توانم
دوستت داشته باشم تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم …..
آیا اکنون می توانی بخندی ؟ می توانی هیچ حرکتی بکنی ؟ پس دوستت ندارم
اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد در زمان هایی مثل الان …..
هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دار؟
نه …… و من هنوز دوستت دارم … عاشقت هستم